بیتاب و بیقرارم
مثل ابر بهارم، من طاقت نمیارم
آه، دیدم از رو تل
عمو رو بییار، میون مقتل
چطور ببینم که عمو، نداره یاور و پناه
خسته و تنها و غریب، مونده میون قتلگاه
نمیمونم توی خیمهها
بابام صدا میزنه بیا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از خیمه که دویدم
از دنیا دل بریدم، من باید میرسیدم
آه، محشری برپاست
کوفیا جمعند، عموجون تنهاست
خوش به حال برادرم، برا عمو شده فدا
من نباید جا بمونم، از شهدای کربلا
داره میاد عطری آشنا
بابام صدا میزنه بیا
