چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم