گوش بسپار که از مرگ خبر میآید
خبر از مرگ چنین تازه و تر میآید
با هیچکس در زندگی جز درد همپا نیستم
بیدرد تنها میشوم، با درد تنها نیستم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟