پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «میشود»ها را
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد