در هر مصیبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین
در هر عزای دلشکنی فَابکِ لِلحُسَین
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
دارد به دل صلابت کوه شکیب را
از لحظهای که بوسه زده زخم سیب را
قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه
یاسین و الرّحمان بخوان پیغمبرانه
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت
یوسفترین شهید خدا پیرهن نداشت
حس میکنم هرشب حضورت را کنارم
وقتی به روی خاک تو سر میگذارم
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
با سر رسیدهای! بگو از پیکری كه نیست
از مصحف ورقورق و پرپری كه نیست
شانههای زخمیاش را هیچكس باور نداشت
بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...