آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست