او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟