چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم