ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم