ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
او آفتاب روشن و صادق بود
گِردش پر از ستارۀ عاشق بود
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
با توام ای دشت بیپایان سوار ما چه شد
یکّهتاز جادههای انتظار ما چه شد
تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟
از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟