او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
با توام ای دشت بیپایان سوار ما چه شد
یکّهتاز جادههای انتظار ما چه شد
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست