غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست