نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی