ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم