گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده