غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد