غم از دیار غمزده عزم سفر نداشت
شد آسمان یتیم که دیگر قمر نداشت
کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
یک روز به هیأت سحر میآید
با سوز دل و دیدهٔ تر میآید
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد