الا قرار دل و جانِ بیقرار ظهورت!
کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟
تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد
به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود