مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است