تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده