گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده