غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش