یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد