دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی