دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
مخواه راه برای تو انتخاب کنند
که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
ای خنجرِ آب دیده، ما تشنۀ کارزاریم
لببسته زخمیم اما در خنده، خونگریه داریم
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی