با همین خشکی لبهات
با همین سرخی چشمات
دلخوشی مادری
با همین چهرۀ زردت
با همین دستای سردت
دل ما رو میبری
ولی، به خاطر غریبی بابات برو
علی، عزیز جون من جونم فدات برو
علی، علی
سخته برام یه لحظه هم نباشی
سخته برام یه لحظه هم خزونت
اما برو از توی آغوش من
تو بغل بابای مهربونت
بگو لبیک، پسرم با گریهها
بگو لبیک، به امام کربلا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غمی در قافله دارم
از فرات من گله دارم
خیلی از ما دل سوزوند
میون گرمای آفتاب
لااقل یه قطرۀ آب
کاش به لبهات میرسوند
علی، هنوز امید دارم که بارون بباره
ولی، هرچی دیدم آسمون ابری نداره
علی، علی
کاشکی میگفتی به من ای عزیزم
چهجوری با خاطرههات سرکنم
گفتم برو بین آغوش بابات
اما برام سخته که باور کنم...
دیدم افتاد، به روی شونه سرت
من بمیرم، غرق خونه حنجرت