شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

زنده به گور

ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
دیروز اگر زیسته بودم با مرگ
امروز وداع زندگی سخت نبود
 
خیری کن و از خیال و رؤیا بگذر
از خیر تماشا و تمنا بگذر
دنیاست مزار آرزوهای بزرگ
پس فاتحه‌ای بخوان، از این‌جا بگذر
 
بی‌رونق و بی‌عبور شد قبرستان
زنده‌زنده به گور شد قبرستان
مردم اگر از مرگ نمی‌ترسیدند
از شهر چه شد که دور شد قبرستان؟