یوسف رحیمی | شعر هیأت

پناه من

می‌دونی که روسیاهم و، می‌بینی که غرق آهم و
با امید سوی تو اومدم، می‌خونی غم نگاهمو

واحد تند

سبک

بوی یاس

بعد از تو زهرا، خزونی شده شب و روزم
کنج این خونه، مثه در سوخته می‌سوزم

زمینه

سبک

آیات شگفت

تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم
ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم

حضرت سکینه علیهاالسلام

مسمّط

شمیم بهشت

رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را

امام صادق علیه‌السلام

نورٌ علی نور

ترکیب‌بند

لحظۀ ناب شهادت

این روزها که می‌گذرد، غرق حسرتم
مثل قنوت‌های بدون اجابتم!

امام عصر علیه‌السلام

ایها العزیز

غزل

تجلی مصباح الهدی

بیاور با خودت نور خدا را
تجلی‌های مصباح الهدی را

امام سجاد علیه‌السلام

تا کربلا

دوبیتی

بهار خونین

کی می‌رود آن بهار خونین از یاد
سروی که برافراشته بیرق در باد

حضرت عباس علیه‌السلام

رباعی

شبیه مادر...

با سر رسیده‌ای! بگو از پیکری كه نیست
از مصحف ورق‌ورق و پرپری كه نیست

حضرت رقیه علیهاالسلام

حُسن یوسف

غزل

مردم بیعت‌فروش

شانه‌های زخمی‌اش را هیچ‌كس باور نداشت
بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت

مسلم بن عقیل علیه‌السلام

حُسن یوسف

غزل

همۀ عمر تو محرّم بود

امشب از آسمان چشمانت
دسته‌دسته ستاره می‌چینم

امام باقر علیه‌السلام

چارپاره

صدای مولا باش

دل من! در هوای مولا باش
یار بی‌ادعای مولا باش

امام علی علیه‌السلام

غزل

آرامش طوفانی

خورشید هر شب می‌دمد از مشرق پیشانی‌ات
وادی طور است این زمین یا خلوت عرفانی‌ات

امام کاظم علیه‌السلام

غزل

عشق حسینی...

گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور می‌کنم امشب غم تمام جهان را

مدافعان حریم اهل‌بیت

شهادت‌نامه

قصیده‌واره

چه زود رفت

آن شب میان هاله‌ای از ابر و دود رفت
روشن‌ترین ستارهٔ صبح وجود رفت

حضرت فاطمه علیهاالسلام

حماسه‌های فاطمی

غزل

آه از این شعله...

عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست

حضرت فاطمه علیهاالسلام

نود و پنج روز باران

غزل