توی کوفه آقای ما تنهاست
حرف حق آخه بیطرفداره
دیگه از کوفیا دلش خونه
ذکرش این روزا أینَ عمّاره
غریبونه رفتند خوبای این روزگار
مونده علی با غصۀ این روزای تار
میگه خدایا نوبت من کی میرسه؟
این زمونه دیگه علی رو میخواد چیکار؟
میگه علی رو ببر از دنیا
شده علی از زمونه خسته
بیقرار مالک و عماره
دیگه علی بار سفر بسته
«آقام آقام آقام غریب آقام آقام»