شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

از تبار باران

سبزیم که از نسل بهاران هستیم
پاکیم که از تبار یاران هستیم
دور است ز ما تن به مذلّت دادن
ما وارث خون سربه‌داران هستیم

ما مرغ سحرخوان شگفت آواییم
خونین پر و بالیم و شفق سیماییم
در معبر تاریخ چو کوهی بشکوه
صد بار شکسته‌ایم و پابرجاییم