شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حضرت دوست

دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست

هر دمی صد جهان ز جان خواهم
تا فشانم به پای حضرت دوست...

هست پاداش نیستی، هستی
نیست شو در هوای حضرت دوست

گر فنا شد وجود ما گو شو
باد دائم بقای حضرت دوست

از دل و دین و هست و نیست برَست
هرکه شد مبتلای حضرت دوست...

هر که را کُشت، خون‌بهایش شد
ای فدای بهای حضرت دوست

خلد و کوثر به جرعه‌ای بفروش
غیر مگزین به جای حضرت دوست...

جمله زیر لوای رحمت بین
خاصه اهل ولای حضرت دوست

گاه جامم به لب گهی جانم
تا چه باشد رضای حضرت دوست...