سایۀ سر

من که شور عاشقی در سینه و سر داشتم
صد هزار آیینۀ غم، در برابر داشتم

هر شب از سامرّه در «سرداب غیبت» تا سحر
روی صحبت در مدینه با پیمبر داشتم

صبحدم آتش گرفت از آه سوزانم چمن
سر چو از سجادۀ سبز دعا برداشتم

باغ شد لبریز از خونِ دلِ آلاله‌ها
باغبان می‌رفت و من چشمی ز خون تر داشتم

لاله‌ها می‌سوختند از داغِ من چون چلچراغ
بس‌که من در سینه داغ شعله‌پرور داشتم

ای سرافراز دو عالم! ای شکوه سرو‌ها!
در بلندای حضورت سایۀ سر داشتم

ای تو با من مهربان‌تر از نسیم آشنا
اُنس و الفت با تو از گل، نازنین‌تر داشتم

ای سراپا عطر یاسین، ای بهارستان وحی!
بی تو من حال شقایق‌های پرپر داشتم..

لطف زهرا داد امشب تا سحر تسکین مرا
آشنایی با نوازش‌های مادر داشتم