سر بابای من

سر بابای من

گلی دور از چمن بر شانۀ توست
بهاری بی‌وطن بر شانۀ توست
کمی ای نیزه امشب مهربان باش
سر بابای من بر شانۀ توست

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

سیدحبیب نظاری

حضرت رقیه علیهاالسلام

مرثیه

دوبیتی

با ردیف آب

مفاعیلن مفاعیلن فعولن (دوبیتی)

طواف

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

سیدمحمدجواد شرافت

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

محمدمهدی سیار

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

مهدی جهاندار

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

میلاد عرفان‌پور

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

رضا خورشیدی‌فرد

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

میلاد عرفان‌پور

ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی

محمدجواد غفورزاده

آن صبح سراسر هیجان گفت اذان را
انگار که می‌دید نماز پس از آن را

نغمه مستشارنظامی

به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها

سیدمحمدجواد شرافت

به دست شعله‌های شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانه‌مسلک بودن خود را

میلاد حبیبی

مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد

مرتضی امیری‌اسفندقه

به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد

حکیم ابوالقاسم فردوسی

سر بابای من

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله! خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟ میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی

آن صبح سراسر هیجان گفت اذان را انگار که می‌دید نماز پس از آن را

به دریا رسیدم پس از جستجوها به دریای پهناور آرزوها

به دست شعله‌های شمع دادم دامن خود را مگر ثابت کنم پروانه‌مسلک بودن خود را

مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد خدا که در حرم امن خویش راهت داد

به نام خداوند جان و خرد کز این برتر اندیشه برنگذرد

هیچ مردی در جهان مانند پیغمبر که نیست
هیچ بختی بهتر از پیوند پیغمبر که نیست

چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن

با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد

چه دارد می‌شود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!

خبر داری که با این دل، دل عاشق چه‌ها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی

سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند
به صبحِ تشرف به خورشید، به دیدار فردا رسیدند

ای گردش چشمان تو سرچشمهٔ هستی
ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی

آن صبح سراسر هیجان گفت اذان را
انگار که می‌دید نماز پس از آن را

به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها

به دست شعله‌های شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانه‌مسلک بودن خود را

مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد

به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد