شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

فریادرسی می‌آید

گوش کن گوش، صدای نفسی می‌آید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی می‌آید

کیست این مرد که این‌گونه به دشمن زده است؟
که ز هر گوشه، صدای جرسی می‌آید

این‌قَدَر موج نزن در عطشِ دیدن او
آخر، ای علقمه! فریادرسی می‌آید

بس که خفتند در این بادیه گلگون‌کفنان
«موسی این‌جا به امید قَبَسی می‌آید»

سیّدی بر کمرش، شال عزا می‌پیچد
گوییا از سر بالین کسی می‌آید

بعد پرپر شدن ساقی لب‌تشنه، ز چشم
اشک از دیده بسی رفت و بسی می‌آید...