خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست..
لب گشودن میشود موج خطر را بال و پر
لنگر این بحر پرآشوب، تسلیم و رضاست..
کی دلش سوزد به داغ دردمندان دگر؟
چرخ، کز لب تشنگانِ او، شهیدِ کربلاست
آنچه از ظلم و ستم بر قرة العین رسول
رفت از سنگیندلان، بر صدق این معنی گواست
مظهر انوار ربانی، حسین بن علی
آنکه خاک آستانش دردمندان را شفاست
ابر رحمت سایهبان قُبّۀ پر نور او
روضهاش را از پر و بال ملائک بوریاست
دست خالی برنمیگردد دعا از روضهاش
سائلان را آستانش کعبۀ حاجترواست..
در ره او زائران را هرچه از نقد حیات
صرف گردد، با وجود صرف گردیدن بهجاست..
با لب خشک از جهان تا رفت آن سلطان دین
آب را خاک مذلت در دهان زین ماجراست..
عقدهها از ماتمش روی زمین را در دل است
دانۀ تسبیح، اشک خاک پاک کربلاست..
نیست یک دل کز وقوع این مصیبت داغ نیست
گریه، فرضِ عین هفتاد و دو ملت زین عزاست
میدهد غسل زیارت خلق را در آب چشم
اینچنین خاک جگرسوزی ز مظلومان کهراست؟
بهر زُوّارش که میآیند با چندین امید
هر کف خاک از زمین کربلا دست دعاست..
از سیاهی، داغ این ماتم نمیآید برون
این مصیبت هست بر جا تا بهجا ارض و سماست..
گر چه از حُجّت بود حلم الهی بینیاز
این مصیبت حُجّت حلم گرانسنگ خداست
قطرۀ اشکی که آید در عزای او به چشم
گوشوار عرش را از پاکی گوهر، سزاست
زائران را چون نسازد پاک از گَرد گناه؟
شهپر روح الامین جاروب این جنتسراست
سُبحهای کز خاک پاک کربلا سامان دهند
بیتذکر بر زبان رشتهاش ذکر خداست
چند روزی بود اگر مُهر سلیمان معتبر
تا قیامت سجدهگاه خلق مُهر کربلاست
خاک این در شو که پیش همت دریا دلش
زائران را پاک کردن از گنه کمتر سخاست..
زیر سقف آسمان، خاکی که از روی نیاز
می توان مرد از برایش، خاک پاک کربلاست..
تکیهگاهش بود از دوش رسول هاشمی
آن سری کز تیغ بیداد یزید از تن جداست
آنکه میشد پیکرش از برگ گل نیلوفری
چاکچاک امروز مانند گل از تیغ جفاست..
چرخ از انجم در عزایش دامن پر اشک شد
تا به دامان جزا گر ابر خون گرید رواست
مدحش از ما عاجزان «صائب» بُوَد ترک ادب
آنکه ممدوح خدا و مصطفی و مرتضاست..