شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

نگین قدس

مرا یاد است سطری بی‌بدیل از شعر خاقانی:
«که سلطانی‌ست درویشی و درویشی‌ست سلطانی»

الا روح صداقت، معنی ایثار و آگاهی!
جهان غرق است در خودبینی و تزویر و نادانی

تویی از عاشقان سر به زیر و سربلند ماه
تویی از اهل‌بیت عشق ای خورشیدپیشانی

دمی که با شهیدان خدایی راز می‌گویی
تو حتی می‌توانی قدسیان را هم بگریانی...

نوشتی دیو نفست را ببر اول به قربانگاه
به روی خاتم انگشترت با خط دیوانی

خلیل خودشکن کم دیده‌ام چونان تو در میدان
که اسماعیل جان را می‌کند هر روز قربانی...

الا پیر خراسانی، مریدی این چنین داری!
سَبَق برده‌ست از رستم مگر این گُرد کرمانی

سلام ما به این ظلمت‌شکن ماه بلنداختر
درود ما به آن خورشید، آن پیر خراسانی

صدای پارسایان از عراق و شام می‌آید
مگر ایران برون آرد جهان را از پریشانی...

الا ای قاسم فتح درخشان! فتح دیگر کن
که خصلت‌های قاسم داری و خوی سلیمانی

در این میدان فراوان مدعی دیدم مگر آخر
نگین قدس را از دست اهریمن تو بستانی