گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را