تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟