ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست
شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت