فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم