امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
عمریست بیقرار، به سر میبریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم