از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
باز در سوگ عزیزی اشکها همرنگ خون شد
وسعت محراب چون باغ شقایق لالهگون شد
شاید تو خواستی غزلی را که نذر توست
اینگونه زخمخورده و بیسر بیاورم
زانروز که سوخت از عطش کام حسین
گوش دل عالم است و پیغام حسین