توفان و باد و خورشید
بیداد کرد آن سال
گرچه درمانده و خستهام من
دل به مِهر رضا بستهام من
با حضورت ستارهها گفتند
نور در خانهٔ امام رضاست
زیر باران دوشنبه بعدازظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور میرفتم