اینجا نشانی از نگاه آشنایی نیست
یا از صدای آشنایی، ردّ پایی نیست
ای در نگاه تو رازِ هزارانِ درِ بستۀ آسمانی
کی میگشایی به رویم دری از سرِ مهربانی؟
که بود این موج، این طوفان، که خواب از چشم دریا برد؟
و شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا برد
ای آسمان رها شده در بیقراریات
خورشید رنگ باخته از شرمساریات
چو آفتاب رخت را غبار ابر گرفت
شکوه نام علی غربتی ستبر گرفت