دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش