دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفانزادها
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت