شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت