گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
ما دردها و داغها را میشناسیم
غوغای باد و باغها را میشناسیم
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار