از اشک هوای چشمها تر شده است
ابر آمده است و سایهگستر شده است
ما در دل خود مهر تو اندوختهایم
با آتش عشق تو بر افروختهایم
در دست سپیده، برکاتی دگر است
پیغام سحر را، کلماتی دگر است
چون فاطمه مظهر خدای یکتاست
انوار خدا ز روی زهرا پیداست
ای دوست! سخاوت، آسمانپیوند است
این شاخۀ سبزِ باغِ بیمانند است
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
هستی، همه سر در قدم فاطمه است
آفاق، رهین کرَم فاطمه است
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود
با هر چه نکوییست، نکو باید شد
سرشارِ زلالِ آبرو باید شد