تا بر بسیط سبز چمن پا گذاشتهست
دستش بهار را به تماشا گذاشتهست
جلوۀ روی تو در آینه تا پیدا شد
عشق، بیحُسن تو در خاطره، ناپیدا شد
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
اگرچه غايبى، امّا حضورِ تو پيداست
چه غيبتىست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست
گلخندهای که مهر به ماه خدا کند
از پای روز، حلقۀ شب را جدا کند